میزانتروپ

ساخت وبلاگ
حرف‌های تلخ در روح حک می‌شود، تحقیرها روی تن آدم خزه می‌بندد. تمام روزهای امسال، آخرین روز اسفند سال قبل در من نفس می‌کشید، دستم بی‌حس می‌شد، دهانم خشک می‌شد و نفسم به شماره می‌افتاد. نفس عمیق می‌کشیدم، خودم را می‌زدم به هزار راه رفته، به پرحرفی تا آرام بگیرم، فراموش کنم، زندگی کنم. اما باز دستی با خشونت می‌آمد، تکانه‌های خشونت بار ماشین تنم را می‌لرزاند، دستم را حائل روح و تنم می‌کردم، اشک‌هام را سد می‌کردم تا خودم را نجات بدهم، کودکم را نجات بدهم. تقلا که می‌کردم نجات پیدا می‌کردم، اما کبودی تحقیر در روحم باقی می‌ماند، رنگ ارغوانی سیری که نه پیراهنم، نه پوستم که گوشتم شده بود.رهایی محال است جانکم. نبین که در خودم مچاله می‌شوم تا تو را از خون خودم بالا بکشم.پ.ن: به تاریخ ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ بندی در دلم گسست بی‌بازگشت. میزانتروپ...ادامه مطلب
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 5 فروردين 1403 ساعت: 20:37

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی

مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی

بنای مهر نمودی که پایدار نماند

مرا به بند ببستی خود از کمند بجستی

دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت

به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی

میزانتروپ...
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 21:17

ای تنها، ای غریب، ای الف تک افتاده در برهوت نامردمی، روزی مزارت را پیدا می‌کنم و تا وقتی زنده باشم به یادت می‌آورم و به دیدارت می‌آیم. میزانتروپ...
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 82 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 21:17

درخت‌های کهن‌سال سنگین‌تر شکوفه می‌کنند، می‌دانستی؟ در عمق استخوان‌های فرسوده‌ام، هر چقدر زمستان نقره‌فام‌ترم می‌کند، خواب‌هایم عمیق‌تر بهار را یاد می‌کنند. سکوت، این سکوت سرد، لاک ِ بلاتکلیف من را بی‌وقفه سخت‌تر می‌کند تا در اندرون نرم‌تنی خیال‌پرور و واقعیت گریز بمانم.جایی باید برای سخن گفتن می‌بود، گوشی برای شنیدن، شانه‌ای برای آویختن. نبود، کاش سراسر بیابان و بی‌کسی بود ولی سراب نبود. دیگر مردنم هم به همین راحتی‌ها نیست. امروز دیدم که یکی از کابوس‌های کودکی‌ام از زبان کسی واقعیت شد، اندک موهای تیره‌ام سپید شد. هراس آینده‌ی کودکم آمد نشست توی سینه‌ام، تپش قلب آتش شد و سوختم. برف می‌آمد، من شکوفه کرده بودم، سوختم. میزانتروپ...ادامه مطلب
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 104 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1400 ساعت: 4:42

چه سال‌ها که در سکوت با ریشه‌های تو سخن گفتم، گفتی بی‌پاسخ، گویی بی‌میدان، در فضایی خالی از آدمی، با کبوترانی در پرواز که بی‌نشستن بر بامی در فضایی ابدی می‌چرخیدند.زندگی من تماشای پرواز این کبوتران در سرم بود، زمانی که زمان سر برافراشتن داشتم. شوقم این بود، تماشای صعود چیزی خودانگیخته از سرم به سینه در لحظات کوچکی که رقت روحم را باز می‌یافتم. من شب‌تاب کوچکی داشتم در سرم که ظلمت را روشن نمی‌کرد ولی راه را نشانم می‌داد.  میزانتروپ...ادامه مطلب
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 99 تاريخ : جمعه 22 بهمن 1400 ساعت: 4:42

کودکم هول و هراس هزار ناکامی با من راه آمده تا تو هست شدی، تا خاک ناامیدی‌های من را خراشیدی و سر کوچکت را رو به آفتاب بالا کشیدی. آفتابی که می‌دانم گرچه گرمت می‌کند اما تابستان‌های داغ تجربه‌های عقیم میزانتروپ...ادامه مطلب
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 11 ارديبهشت 1399 ساعت: 8:08

حسرت نمی‌خورم که رفته رفته و زمان خیابان یک طرفه است. حسرت نمی‌خورم که به هیچ ترفندی نمی‌شود جوانی از سر گرفت و جور دیگری زندگی کرد. اگر زمین سفتی که روی آن ایستاده‌ام گواه اکنون است چیزی جز لحظه‌ی حا میزانتروپ...ادامه مطلب
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 1 مهر 1398 ساعت: 11:36

قلب، نارس روی شاخه‌ی پیوندی درختی سرخ شد و در دست دیگری افتاد! وعده‌ها می‌روند و چه خوب که باز نمی‌گردند، فقط حسرت نخستین بودن می‌ماند و زمانی که چرایی ندارد. به مرتبه و مقایسه یأس می‌روید، و تو ناگاه چنگ می‌‌زنی زمان را که غده‌ای نابه‌جاست، که تو را زمانی پیش آورده است که چیزی از درون او گذشته و به دیگری پیوسته است؛ و سکوت و خلأ تا پای ِ در خاک نگریستن و در خاک آرمیدن و در خاک باز زاده شدن آزارت می‌دهد. حادثه حتا اگر شیرین، شوم است همیشه؟ خواستن چیست جز زخم بندی که بر خون‌ریزی داخلی ِ یک لبخند می‌بندی؟ لبخندی که زمان را در تو آشوب کرده است. میزانتروپ...ادامه مطلب
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : نارسیس,نارسيس,نارسیسیسم,نارسایی کلیه,نارسيسو,نارسیس رایانه,نارسایی قلبی,نارسيس الرياض,نارسایی کبد,نارسایی دریچه میترال, نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 235 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 2:48

واژه‌ها را سر یاری نیست. انفعال بارانی است که بر محیط ِ جسمانی تردیدها می‌بارد، به اعماق نمی‌رسد. حافظه‌ام از سوال و جواب رنگ باخته، نمی‌دانم این چه آمدنی بود و چه رفتنی.وجود عدم را افسانه می‌کند ولی زورش تا آن جا می‌رسد که جای خالی چیزی را که روزی بود و دیگر نیست به سیاه چاله‌ای بدل می‌کند که احتمال تمام نورها را به خود می‌کشد.قحط نور نیست، اما قحط روشنی است. دستی که در گریبان می‌برم هر بار تنها در کسری از ثانیه به چهره‌ها نور می‌پاشد و دیدنی که نمی‌پاید کم از کوری نیست. نمی‌دانم این چه آمدنی بود و چه رفتنی. نمی‌دانم چرا باید نبود چیزی آنقدر در میزانتروپ...ادامه مطلب
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : name,meaning,m,gif,and justice for all,definition,meme,n,l,baby one more time, نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 2:46

یک وری نشسته بود، پیراهن گلدارش روی نرمی تن‌ش موج زده و زیر زانوهاش جمع شده بود. کتاب مقالات شمس روی پاهایش بود و با یک دست محافظت و تورق می‌شد. با دست دیگر گاهواره‌ی آریانا را در کشاکشی زنانه می‌جنباند. گاهی لبخندی به قاعده‌ی لذت، لب‌هاش را نیمه‌باز می‌کرد و باز می‌بست ...

میزانتروپ...
ما را در سایت میزانتروپ دنبال می کنید

برچسب : اهلیت داشتن, نویسنده : dmisanthropy6 بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395 ساعت: 2:45